
معرفی شهید شاخص بسیج اصناف استان زنجان
قسمتی از زندگینامه شهید:
«در راه حق و حقیقت که همان حزب الهی بودن است استوار باشید.» «شهید رحیم مکی»
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»؛ در فرهنگ سرخ تشیع، هر روز عاشورا و همه جا کربلاست و هر آوای سبزی که از نای حقیقت برخیزد، حسینی است و هر دستی که بر صورت دین سیلی زند یزیدی. و بانگ الرحیل کاروان کربلای عشق، همیشه درآسمان بلندتاریخ طنینانداز است و مردان و زنان عشیره عاشورا را به مصاف دیرین کفر و ایمان میخواند؛ چه، «صحرای کربلا به وسعت تاریخ است» و روز عاشورا به بلندای آغاز تا فرجام آفرینش، و خوشا بر اصحاب آخرالزمانی ذبیح عشق که ندای «هل من ناصر» نواده پاک رسولالله را از پس دیوار بلند زمان و مکان به گوش جان شنیدند و فراز سبز «یا لیتنا کنا معکم...» را به تفسیر عینی و عملی نشستند؛ تفسیری به رنگ خون و بوی عشق، به زیبایی شهادت و به زلالی ایثار. و رحیم از خیل این مفسران خون و شهادت بود. او که در پشت پرچین قرنها به انتظار نصرت دین نشسته بود، وقتی که ندای «هل من معین» حسین زمان را شنید، به یاریش شتافت و چون قاسم نوجوان، چهره به رنگ سرخ عاشورا ارغوانی کرد. رحیم که در دومین روز از فصل خزان سال 1344 دیده به سرابستان هستی گشود، در خانوادهای متدین و مذهبی رشد کرد و پرورش یافت؛ در دامن مادری رئوف و مهربان و پدری فهیم و باایمان. او پس از طی دوران خردسالی قدم به بوستان دانش نهاد و دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه خاقانی و شهید مصطفی خمینی گذراند، آنگاه وارد دبیرستان امیر کبیر گردید. شهید مکی در کنار درس و مدرسه به ورزش ژیمناستیک روی آورد و در این رشته به خبرگی و مهارتی در خور توجه دست یافت. او با شرکت در مسابقات کشوری مقامهای اول و دوم را کسب کرد. دو مدال طلا و نقره و نیز گلدانی نفیس، یادگار این دوره از حیات اوست. هنگامی که شیاطین انس برای قطع شجره طیبه انقلاب اسلامی وسوسه شدند و ماشه تجاوز را به سوی ایران اسلامی چکاندند، رحیم درس و مدرسه را کنار نهاده و وارد دانشگاه عشق و ایمان شد. او به مدت 45 روز در اصفهان آموزشهای لازم را دیده و پس از چندی به سوی وادی عرفان سرخ، بال گشود؛ آنجا که عرفان در انفجار گلولهها بود و در شکفتن خوشبوترین گلهای بوستان خمینی(ره). و سرانجام در تاریخ 21/10/1360 لیاقت لقاء دوست را یافت و در منطقه دشت عباس به جمع ستارگان بیغروب آسمان شهادت پیوست و چراغ راه امت شد. پیکر در خون تپیدهاش را در شهیدآباد پایین به دست آرامشی سبز سپردند و اینک روح بلند آشیانش بر ما «قبرستاننشینان عادات سخیف» نظارهگری میکند. نامشان، نشان شانههای بلند دهرباد
افزودن دیدگاه جدید